http://ahmadishahroudi.ir/%D8%AA%D9%82%D8%B1%DB%8C%D8%B1-%D9%81%D9%82%D9%87-%D8%8C-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-97-%D8%8C// .
*************************************************
**
حوزه/ دومین نشست شورای عالی حوزه های علمیه،با موضوع «امور آموزش» و با حضور اعضای شورای عالی حوزه های علمیه، مدیر حوزه های علمیه، معاونین و مسئولان مرکز مدیریت و با حضور 0 نفر از اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم برگزار گردید.
به گزارش خبرگزاری «
حجتالاسلام والمسلمین رحیمیان مسئول دبیرخانه شورای عالی حوزههای علمیه
در ابتدای جلسه حجتالاسلام والمسلمین رحیمیان مسئول دبیرخانه شورای عالی حوزههای علمیه ضمن عرض خیر مقدم گزارشی از اولین نشست شورای عالی حوزههای علمیه با اساتید که در ابتدای اردیبهشت ماه سالجاری [1398] با موضوع «اساتید» برگزار شده بود ارائه نموده و سپس از اساتید حاضر درخواست نمود در خصوص برگزاری دومین نشست با حضور اساتید که با موضوع«امور آموزشی حوزههای علمیه» با محورهای ذیل اعلام شده بود، نقطه نظرات خود را مطرح نمایند:
1- محدودههای درسی و پیشنهادهای سازنده
2- نظام ارزشیابی تحصیلی متناسب با معیارهای حوزوی
3- متون درسی و نحوه اصلاح و ارتقاء کیفی آنها
4- نحوه حفظ ، احیاء و ارتقاء سنتهای سَلَف صالح در تعلیم و تربیت
5- علممحوری و پرهیز از مدرکگرایی
6- گسترش رویکرد اجتهادی در همه رشتهها
7- توسعه مباحث قرآنی و حدیثی در برنامههای آموزشی
8- ایجاد انگیزه در طلاب جهت کسب علم
حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید مقامی :
وی ضمن تشکر از شورای عالی نسبت به برگزاری این نشست که منجر به ارتقای حوزه در راستای بسترسازی برای تمدن نوین اسلامی خواهد شد، بر وم ایجاد انگیزه تحصیل در طلاب، ارتباط استاد و شاگرد برای سلوک معنوی در کنار مسائل علمی، مدیریت تعطیلات تابستان و ماه مبارک رمضان و بازبینی و اصلاح متون درسی سطوح عالی بدون تغییر در محتوا، تأکید نمود.
حجت الاسلام و المسلمین سیدصادق محمدی :
وی، ضمن تأکید بر حفظ سنّت مُباحَثَه و . که سیره سَلَفِ صالح است، بر پلکانی بودن مسیر تدریس و پرهیز از تدریس قارچی و اینکه داشتن 1500 استاد سطوح مفید هست یا نه؟، وم تدقیق اصولی و فقهی و . را، یادآور شد.
حجت الاسلام و المسلمین جواد مجتهد شبستری :
وی، با ذکر ناتمام ماندن محدوده های درسی و سرفصلها، پیشنهاد واگذاری بخش های ساده و روان متون درسی سطوح عالی به طلاب و یا بازنویسی آن متون به صورت ساده و روان را دادند. وی همچنین، تطویل در دوره خارج را ضروری، اما در دوره سطح و مقدمات را، غیرضروری عنوان نمود.
حجت الاسلام و المسلمین وَلِیُّ الله لَونی الیگودرزی:
وی، ضمن تشکر از شورای عالی در خصوص انتخاب مدیر حوزه های علمیه، مطالب خود را در دو عنوان: مهجوریت ثَقَلَین و مظلومیت فقه و اصول بیان نمود. 4 دوره اصول در حوزه تدریس می شود، اما به قرآن و حدیث توجه کمتری می شود و بایستی فقه را متناسب با نیازها پاسخگو کنیم.
حجت الاسلام و المسلمین عبدالجواد ابراهیمی فر:
وی، با تشکر از شورایعالی، در خصوص ایجاد انگیزه در طلاب که متوجه اساتید بوده و بایستی شورای عالی اساتید را برای این مهم آماده نماید، وم ارائه متونی درباره بصیرت افزایی و اهتمام به مباحث اخلاقی(چهارشنبه ها)، مطالبی ایراد داشت.
حجت الاسلام و المسلمین سیّداصغر سعادت میرقدیم :
وی، ضمن بیان اینکه در خصوص تغییر کتب درسی سطوح عالی سه دیدگاه سنتی، اصلاحی و تغییر بنیادین وجود دارد، موضوعات زیاد بودن محدوده های درسی ، وم حفظ اِتقان کتب حوزوی(کبریات حفظ و تنها صغریات تغییر یابد)، جدا نبودن تربیت از آموزش ، برنامه های مهارتافزایی برای اساتید، عدم طرح سطح 5 در حوزه و برگزاری درس فقه الأِقتصاد، را نیز مطرح نمود.
حجت الاسلام و المسلمین علی صابری:
وی، ضمن تأکید بر حفظ متون فعلی سطوح عالی، پنج پیشنهاد، شامل: تدوین متون درباره تاریخچه تُراث حوزه، آشنایی طلاب با بزرگان فقه، روش تحقیق علمی، آشنایی با تحقیقات جهان اسلام و جهان علم و آشنایی با روانشناسی و جامعه شناسی را مطرح کرد.
حجت الاسلام و المسلمین علی رحمانی سبزواری:
این استاد حوزه، با بیان اینکه پنج دانش در دروس سنتی حوزه حفظی بود شامل: صرف(کلمه شناسی)، نحو(اِعرابشناسی)، منطق(استدلال شناسی)، معانی و بیان که در گذشته بایستی طلاب قبل از ورود به سطح این علوم را حفظ می کردند. مرحله دوم مَبادی شناسی است. رسائل و مکاسب تغییر نکند ، اما رتبه بندی شود.
حجت الاسلام و المسلمین مجید محمدی:
وی پیشنهاد تعیین رشته تخصصی فقه و اصول و کُتُب مخصوص آن، کتب بَدیل برای رشته های غیر فقه و اصول، مطالعه ای شدن کتاب رسائل به جای متن درسی بودن، اام طلاب به مُباحَثَه، ارتقای جایگاه اساتید، آموزش مبانی انقلاب، کاهش تعطیلات تابستان، اام اساتید به استفاده از امکانات به روز و .، ارائه داد.
حجت الاسلام و المسلمین محمد اسماعیل مشفقیپور:
وی، ضمن یادآوری ضرورت بین المللی شدن حوزه که مورد تأکید مراجع معظم نیز هست، بر وم آموزش زبان، به ویژه زبان عربی و اگر برای همه طلاب مقدرو نیست، حداقل یک مدرسه به این امر اختصاص یابد، تأکید نمود.
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی منتظری:
وی، ضمن تشکر از اعضای شورای عالی و دعا برای آیت الله مؤمن(عضو اسبق شورایعالی)، پیشنهاد در اختیار اساتید قرار گرفتن یک چهارم نمره امتحانات طلاب، تشویق طلاب ممتاز، سطح بندی طلاب براساس نیازها و اهداف، ساماندهی تعطیلات حوزه، وم ضابطه مند نمودن عناوین و القاب حوزوی و اِحیای اجازه اجتهاد در حوزه را ارائه داد.
حجت الاسلام و المسلمین سیّدمحمّدصادق عَلَمُ الهُدی:
وی با ذکر عدم تناسب محدوده های متون با ایام درسی و نامتناسب بودن تقطیع کتب درسی سطوح عالی، پیشنهاد تدوین نسخه آموزشی کتاب های فعلی با حفظ بخش هایی که مَعرَکه آراست و چاره اندیشی در خصوص از بین رفتن انگیزه طلاب و گرایش آنها به سمت دانشگاه و مشاغل متعدد را، مطرح نمود.
حجت الاسلام و المسلمین اَسَدُالله شُکریان:
وی، پیشنهاد تشکیل کارگروه برای بررسی محدوده های درسی، اام طلاب به پژوهش، توجه به دغدغه های اعتقادی طلاب، نفوذ جریانهای انحرافی، ایجاد انگیزه در طلاب و . را مطرح کرد.
حجت الاسلام و المسلمین میر رجبعلی محمدی مُتَکازینی:
وی، ضمن تأکید بر ایجاد انگیزه در میان طلاب، بر وم توجه به نیازهای بدنی و جسمی طلاب، اجتهاد در دروس مُقدّمات و سطح قبل از ورود به درس خارج ، توسعه برنامه های قرآنی و حدیثی حوزه را خواستار شد.
سخنرانی اعضای شورای عالی حوزه های علمیه
آیت الله علیرضا اعرافی مدیر حوزه های علمیه:
آیت الله اعرافی مدیر حوزههای علمیه در ابتدای سخنرانی خود به موضوعات مطرح شده اساتید در این جلسه پاسخهای لازم را ارائه نمود و ضمن تشکر از اساتید به عنوان ارکان تعلیم تربیت حوزه و اعضای شورایعالی به خاطر همراهی ایشان در طرحها و برنامه های گسترده ای که مرکز مدیریت داشته، برای آیت الله حسینی بوشهری، دبیر شورایعالی حوزه های علمیه، از خداوند متعال طلب شفای عاجل و سلامتی درخواست نمود.
وی در ادامه، بعضی از محورهایی که در مرکز مدیریت انجام شده و یا در حال اجراست اشاره داشتند که عبارتند از: طرّاحی نظام جامع آموزش، طرح اصلاحی برنامه امتحانات شفاهی حوزه، طرح هدایت علمی و تحصیلی طلاب، نهایی سازی بررسی محدوده های درسی، تدوین رشته ها و درختواره علوم حوزوی، شناسایی 1100 استعداد برتر حوزوی، تدوین کارویژه های ت و آمایش، طرح القاب حوزوی و .
آیت الله سیّداحمد خاتمی عضو شورای عالی حوزه های علمیه
وی با تشکر از نظم اساتید و ورزیده بودن نظرات آنها، اظهار داشت: «همه شما، کارکرده سخن گفتید و در این جلسه تصمیم نگرفتید، بلکه از قبل با تحقیق و مطالعه صحبت کردید و این باعث پربار کردن جلسه شد؛ در بیانات شما عزیزان، راهکار بود؛ همه مشکلات را می دانند، البته راهکار زمینی و نه راهکار آسمانی. شهید بهشتی در یکی از جلسات گفتند: "فلانی راهکارهای بسیار خوبی دارد، اما به درد آسمان می خورد، نه زمین". اساتید، رؤسای حوزه هستند و آنها هستند که فکر حوزه را روشنی می دهند و این جمع که در خدمت شما هستیم[شورایعالی]، کار ستادی می کنند.»
آیت الله مرتضی مقتدایی
وی، ضمن تشکر از اساتید، اظهار داشت: شورایعالی اعتقادش این است که اساتید ارکان حوزه هستند و انتظار دارند اساتید در برنامه ها و تگذاری های حوزه، اگر نقدی دارند، تذکر بدهند؛ چون اساتید در متن حوزه قرار دارند. کار اساتید، ساختن طلاب است؛ چرا که اخلاق ، طبق فرمایش مقام معظم رهبری(مُدَّظِلُّهُ العالی) "گفتنی نیست، بلکه ساختن افراد است". همچنین، اساتید طلاب را مم به تبلیغ در مناطق نیارمند کنند.
آیت الله جواد مروی
وی با بیان اینکه شورایعالی بر آزاد بودن دروس سطوح عالی و خارج تأکید دارد، گفت: «جلسه مُغتَنم بود و بحث، پاسخگویی به شما نیست و اَنظار شما مکتوب و جمع بندی میشود و بعد در شورای عالی مورد بحث قرار میگیرد و آنچه قابلیت اجرایی دارد مُصوَّب می شود.
وی افزود: تأکید شورایعالی بر فضای آزاد در دروس سطوح عالی و خارج که از امتیازات ویژه است و باید باقی بماند و حفظ شود [می باشد] . البته، ساماندهی و آسیب شناسی بحث دیگری است و اشکالاتی بر دروس نظام آموزشی جدید شده که قسمتی از این ملاحظات وارد است و باید مورد بررسی قرار گیرد. برخی از اساتید گفتند: "این جلسات دیر شروع شده"؛ این در حالی است که شورای عالی با سفر به استانها، این برنامه را از قبل شروع کرده است و ت بر این بود که از دور شروع شود، لذا شورا به بیشتر استانها سفر نمود و بعد هم به قم برسد که الان در خدمت شما هستیم. اَنظار اساتید [استانها]، شنیده شد و پس از پیاده سازی و جمع بندی، مورد بررسی و در نهایت مورد اجرا قرار گرفت و این ملاحظات به مرکز مدیریت منتقل شده است.»
عضو شورای عالی حوزه های علمیه در ادامه بیان داشت: «بحث محدوده درسی، نکته درستی است و شورای عالی، مرکز مدیریت را موظف نموده که مورد بررسی قرار دهد. همچنین، بعضی از این نکات در جلسات "مرکز مطالعات راهبردی حوزه و ت"، مطرح شده و مورد بررسی قرار گرفته است. در مَباحِث اخلاقی، ما خدمت هر کدام از بزرگان و مراجع عظام رسیدیم، بر این نکته تأکید داشتند که نقش اساتید در انتقال قولی و عملی مَباحِث اخلاقی به طلاب و شاگردان خود بسیار زیاد است. یکی از اساتید ما مرحوم آیت الله سید ابراهیم عَلَمُالهُدی از قول مرحوم حضرت آیت الله العُظمی میلانی(ره) که ایشان فرمودند در درس مرحوم حضرت آیت الله مُحقِّق اصفهانی بودیم و ایشان مطلبی را از قول استادشان خراسانی نقل فرمودند و گفتند: "إِنَّ هذا مِنهُ وَهمُُ" و چهره متغیر شد و بعد تأملی کردند و جزوه را بستند و به منزل مراجعت نمودند. فردا درس نیامدند و مرحوم میلانی مأمور به پیگری موضوع می شود و به ایشان عرض میکند : "چرا نیامدید؟" که ایشان گریه می کنند و می گویند: "کسی که نسبت به استاد خود اینقدر ارزش قائل نباشد و بگوید: "إِنَّ هذا مِنهُ وَهمُُ"، چگونه می تواند استاد باشد و مرحوم میلانی گفتند: "از آن موقع تا به حال، هر وقت میخواهم نظری را بحث و ردّ کنم، به یاد آن قضیه میافتم و تأمل میکنم که چگونه آن را بیان کنم."»
آیت الله سیّدمحمّد غروی
این عضو شورای عالی حوزه، ضمن تبریک ایام گفت: «جلسه خوبی بود و تَلقّی بنده هم همین است و آنچه بیان شد ، معلوم نیست که همه پذیرفته شود ؛ البته مسائل نظری هستند و باید مکتوب شده و مورد بحث و بررسی قرار گیرند.»
***********************************************
درس خارج فقه آیت الله شبیری
کتابُ البیع
93/12/20
بسم الله الرحمن الرحیم
[4]
http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/shobeiry/feqh/93/931220/
****************************************************
** آیت الله بهجت متوجه شده بودند که بنده سیّد هستم !!+پایگاه اندیشوران حوزه
*************************************************
درس خارج فقه استاد جزایری
95/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قواعد فقهیه / قاعده حیازت
قاعده حیازت مُباحات
موضوع بحث درباره حیازت است. یعنی آنچه نزد فقها به «مَن حازَ مَلَکَ» (کسی که حیازت کرد مالک می شود) معروف است. حیازت به این معناست که انسان چیزی را تحت سلطه خود آورد.
مدرک قاعده
در ابتدا این مطلب به ذهن می آید که عبارت «مَن حازَ مَلَکَ» که در کلمات فقها به کار رفته، روایت باشد. مرحوم صاحب جواهر نیز در مورد این عبارت فرموده: «کَما وَرَدَ» یعنی آن را یک روایت می داند؛ در حالی که نه در منابع ما و نه در روایات اهل سنت چنین روایتی وجود ندارد.
دلیل روایی قاعده
مُوَثَّقَه سَکُونِیّ روایت دیگری است که همین معنا را با الفاظ دیگری می رساند.
روایات سَکُونِیّ هرچند معتبرند، لکن عنوان موثقه بر آنها اطلاق می گردد؛ چرا که سی از عامّه است. اساس این مطلب نیز عبارات شیخ در عُدّه است که فرمود: بعضی از عامه اهل وثاقتند و دروغ نمی گویند. ما هم به روایات آنها عمل می کنیم. ایشان از چند نفر نیز نام می برند که یکی از آنها سی است.[1]
تفاوت مُوَثَّقَه و صَحیحَه آنجاست که در صحیحه راوی هم ثقه است و هم امامی، لکن در موثقه راوی ثقه بوده اما امامی نمی باشد. اما اگر یک راوی امامی و ممدوح باشد لکن توثیق صریحی نداشته باشد روایات او حَسَنَه و معتبر خواهند بود. در مقابل روایت معتبر، روایت ضعیفه است که هیچکدام از نکات مثبت را ندارد.
محمد بن علي بن الحسين عَنِ السَّكُونِيّ، عن جعفر بن محمد عن أبيه، عن آبائه، عن علي (عَلَیهِمُ السَّلامُ) أنه سأله عن رجل أَبصَرَ طَيراََ فتبعه حتى وقع على شجرة، فجاء رجل آخر فأخذه قال : للعين ما رأت و لليد ما أخذت. أقول: وتقدم ما يدل على ذلك في الصيد.[2]
نکته: در این روایت سی گفته: «عن جعفر». این نوع نقل روایت نشان از مذهب او دارد چراکه امامیون، حضرت امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ) را با کنیه ابا عبدالله و یا با پسوند علیه السلام نام می برند. نشان دیگر اهل عامّه بودن سی آن است که حضرت به او نفرمود که خودم می گویم، بلکه ایشان سلسله سند را از ائمه دیگر ذکر می کند که این نکته مؤید دیگری بر سنّی بودن او است.
در روایت فوق
نتیجه فقهی که از این روایت بدست می آید آن است که رؤیت موجب مالکیت نمیشود و
محدوده حیازت
حال باید دید که محدوده و نِطاق حیازت تا کجاست؟ فقها می فرمایند: دایره نفوذ حیازت در مُباحات است. مباحات یعنی چیزهایی که خداوند خلق کرده و در ملکیت کسی نیست. مثل پرنده در آسمان و ماهی در آب. عمده دلیل ما بر این قاعده نیز کلمات فقهاست و مستند ماهم یک مصداق از آنها که در مورد صید بود را مطرح می کند.
شرطیت قصد در حیازت
مطلب دیگر که در این قاعده مطرح است، اعتبار و شرطیت قصدِ ملکیتِ شخصِ حیازت کننده است. فتاوای فقها دلالت بر عدم شرطیت قصد ملکیت در حیازت دارد. به این معنا که به صِرف حیازت ملکیت ایجاد می شود، و لو آن شخص التفات به این مسئله نداشته باشد. خود قاعده هم اطلاق دارد («مَن حازَ مَلَکَ») و مقید به چیزی نیست و از اطلاقش این برداشت می شود که صرف حیازت برای ملکیت کافیست.
شرطیت مباشرت و حل مشکل تسبیب در حیازت
سوال دیگری که پاسخ آن ثمره اقتصادی هم دارد این است که آیا در حیازت مباشرت شرط است یا حیازت بِالتَّسبیب هم ممکن است؟ مثلا اگر شخص سرمایه داری افرادی را اجیر کند که برای او مباحات را جمع آوری کنند این هم صدق حیازت میکند یا اینکه شخص مُوجِر مالک نمی شود بلکه هر کدام از افرادی که اجیر شده اند به همان اندازه که خودشان جمع کرده اند مالک خواهند بود؟
مشهور اصحاب نظرشان این است که حِیازت امر مباشری بوده و تسبیبی نیست. ظاهر عبارت محقق در شرایع بلکه صریح کلام او همین است و صاحب جواهر هم که مذاق وسیعی دارند نظرشان همین است.[3] پس می توان گفت که نظر مشهور همان است که بیان شد.
توضیح مطلب: افعال در نظر عرف دو نوع است، بعضی منوط به مباشرتند مثل حیازت، اما بعضی دیگر منوط به مباشرت نمی باشند مثل ساختن مسجد. حضرت فرمود هرکس مسجدی بنا کند خداوند برای او خانه ای در بهشت بنا می کند، منظور این نیست که خودش مباشرتا بنای مسجد را بسازد بلکه اگر هزینه ساخت آن را نیز بدهد صدق بنای مسجد می کند. همان فقهایی که در اینجا گفته اند صدق بنای مسجد می کند در بحث حیازت فرموده اند که باید بِالمُباشره باشد و اجیر کردن دیگری برای حیازت ممکن نیست.
راه حل این است که مُوجِر به صورت معامله سَلَفی تمام حیازات افراد اجیر شده را خریداری کند؛ به این صورت که به آنها بگوید مثلا برای من از اول صبح تا آخر شب هیزم جمع آوری کنید و من همه آنها را از شما می خرم. یعنی هیزم هایی را که افراد اجیر شده حیازت می کنند و مالک می شوند را از آنها پیش خرید کند. البته معامله سلفی شرائطی دارد که باید به آنها عمل شود.
شرط اول این معامله این است که باید خریدار تمام پول را نقدا پرداخت کند.
شرط دوم اینکه باید زمانش مشخص باشد.
شرط سوم اینکه اوصاف هم باید معین باشند.
اگر این شرائط رعایت شوند معامله سلفی صحیح است.
*************************************************
* بحث در باره مسئله “مَن باعَ شَیئاََ ثُمَّ مَلَک .َ“+درس خارج فقه آیت الله حاج شیخ عبدالله شاهرودی
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ٩۶/١/٢٨ (جلسه ٩٧) تقریر فقه ، جلسه 97 ،دوشنبه ،28 فروردین 96 .+آوریل , 2017
کلام در مسئله “مَن باعَ شَیئاََ ثُمَّ مَلَکَ“ بود. خلاصه عرائض ما این شد که بیع فضولی در مسئله “مَن باعَ شَیئاََ ثُمَّ مَلَکَ ثُمَّ اَجازَ“ ، اگر به این صورت باشد که هم مشتری و هم بایع بعد از مالک شدن، در پذیرفتن بیع مختار باشند، در اینصورت این معامله مشمول نهی روایات نمیشود و صحیح است. أما اگر بایع بعد از مالک شدن، بیع فضولی را بدون اطلاع مشتری اجازه داد و مشتری هیچگونه اختیار و حق اعتراضی نداشته باشد در اینصورت قطعا مشمول أخبار ناهیه میشود و باطل است.
چند نکته در فرمایشات مرحوم شیخ انصاری باقی مانده است که نیاز به توضیح دارد.
مرحوم شیخ انصاری فرمود بیع فضولی در مانحن فیه، در سه صورت متصور است:
صورت اول : بایع عین را بصورت منجز بفروشد یعنی بایع باید بعد از مالک شدن، عین را تملیک اصیل کند و همچنین اصیل هم باید ملتزم به این بیع باشد. این صورت قطعا مشمول نهی روایات میشود مضافا به اینکه اجماع هم بر بطلان این بیع ادعا شده است. مرحوم علامه در مُختَلَف اجماع بر بطلان را ادعا کرده است و برای دلیل این اجماع، استدلال فرموده به غَرَر و عدم قدرت بر تسلیم در حین عقد. أما عدم قدرت بر تسلیم به این دلیل است که شاید مالک اصلی، عین را به بایع نفروشد و غَرَر هم از این بابت است که شاید بایع بعد از مالک شدن، بیع فضولی را اجازه نکند و اصیل متضرر شود. همچنین این بیع به این دلیل که منجز است و معلق بر اجازه نیست لذا مشمول نهی روایات نیز میشود. بنابر این چنین بیعی هم در روایات نهی شده است و هم اجماع بر بطلان آن داریم و هم بخاطر غَرَر و عدم قدرت بر تسلیم، باطل است.
صورت دوم : مرحوم شیخ انصاری می فرماید؛ “فَحینَئِذِِ لَو تَبایَعا عَلَی أَن یَکُونَ العَقدُ مَوقُوفاََ عَلَی الإِجازَةِ، فَاتَّفَقَتِ الإِجازَةُ مِنَ المالِکِ أَو مِنَ البایِعِ بَعدَ تَمَلُّکِهِ، لَم یَدخُل فِی مَورِدِ الأَخبارِ وَ لا فِی مَعقَدِ الإِتِّفاقِ”. یعنی اگر مُتبایعین اینگونه معامله کنند که بایع بگوید من کتاب مکاسب زید را به شما فروختم به قیمت ده هزار تومان به شرطی که از این بیع اجازه دهم. یعنی بایع بیع را معلق بر اجازه کند و بعد از اینکه این عین را مالک شد، از آن بیع فضولی اجازه بدهد یا اینکه خود مالک اصلی این بیع فضولی را اجازه بدهد. مرحوم شیخ میفرماید چنین بیعی که معلق بر اجازه باشد و مالک هم آن را اجازه کند، داخل در نهی اخبار و اجماع نیست و صحیح است. زیرا قدر متیقن از اخبار بیعی را نهی کرده که قبل از مالکیت بصورت منجز واقع شود و همچنین استدلال اجماع هم غرر و عدم قدرت بر تسلیم بود که در مانحن فیه، اگر بیع معلق بر اجازه باشد که بعد از اجازه قدرت بر تسلیم دارد و اگر هم اجازه ندهد، موجب غرر نیست و اصلا بیعی محقق نشده است. البته مرحوم آقای خویی به فرمایش شیخ در روایات اشکال کرد و ما هم عرض کردیم که این اشکال وارد است زیرا این اخبار اطلاق دارد. یعنی باید این بیع بگونه ای باشد که مشتری إن شاء أخذ و إن شاء ترک باشد. اما اگر بگونه ای باشد که مشتری اختیاری نداشته باشد و باید ملتزم به این بیع باشد در اینصورت حتی اگر بایع اجازه دهد، باز هم این بیع باطل است. علاوه بر این اشکال که عرض کردیم این بیع مشمول روایات مَنهیّه میشود، اشکال دیگری نیز وجود دارد و آن هم اینکه این بیع مُعلَّق است و تعلیق در عقود باطل است. البته ممکن است کسی بگوید بطلان تعلیق در عقود دو تا استثنا دارد.
یکی در جاییکه عقد را معلق کند بر چیزی که شرعا هم معلق هست. مثل اینکه بگوید اگر این کتاب ملک من باشد به شما فروختم.
دوم اینکه بیع را معلق کند بر یک أمر حالی و متعاقدین علم داشته باشند که این شرط محقق میشود. مثل اینکه بگوید اگر الان روز دوشنبه هست، فروختم و علم هم دارند که امروز دوشنبه است. خوب ممکن است کسی بگوید که در مانحن فیه هم بیع شرعا معلق بر اجازه هست فلذا چنین تعلیقی باعث بطلان بیع نمیشود.
مرحوم آقای خویی میفرماید، صحت بیع متوقف بر ملکیت است و اجازه دادن مالک یک شرط زائد است. بنابر این تعلیق بیع بر اینکه بایع مالک شود و بعد اجازه دهد، شرطی نیست که شرعا صحت عقد متوقف بر او باشد فلذا چنین تعلیقی موجب بطلان بیع است. در نتیجه به این عبارت مکاسب که فرمود “فَحینئذِِ لَو تَبایَعا…”، دو اشکال وارد است.
صورت سوم : بایع در هنگام معامله بگوید وم این عقد معلق است بر اینکه من مالک این عین شوم. یعنی بایع بگوید این کتاب مکاسب زید را به مبلغ ده هزار تومان فروختم به شما به شرط اینکه اگر من مالک کتاب زید شدم، این عقد لازم باشد ولی اگر مالک نشدم شما حق فسخ داری. یعنی فرق این صورت با صورت قبل این است که در صورت قبل، نفس عقد معلق بر اجازه بود ولکن در اینجا اجازه شرط نیست بلکه ملکیت شرط است یعنی به محض اینکه بایع، مالک شد این بیع لازم شود. ظاهر عبارت دروس این است که چنین بیعی نیز مشمول نهی روایات است و باطل است. علامه در دروس فرموده است؛ “لَو باعَ مِلکَ غَیرِهِ ثُمَّ اِنتَقَلَ إِلَیهِ فَأَجازَ وَ لَو أَرادَ لُزُومَ البَیعِ بِالأِنتِقالِ فَهُوَ بَیعُ ما لَیسَ عِندَهُ ، وَ قَد نُهِیَ عَنهُ”. یعنی اگر وم بیع فقط معلق بر ملکیت شد نه بر اجازه، در اینصورت مصداق بَیع ما لَیسَ عِندَهُ [لاتَبِع ما لَیسَ عِندَکَ] است و باطل است.
مرحوم شیخ انصاری می فرماید؛ “لکِنَّ الأِنصافَ ظُهُورُها فِی الصُّورَةِ الأُولَی، وَ هِیَ ما لَو تَبایَعا قاصِدینَ لِتَنَجُّزِ النَّقلِ وَ الأِنتِقالِ وَ عَدَمِ الوُقُوفِ عَلَی شَئِِ”. اِنصاف این است که نهی در روایات فقط شامل صورت اول میشود. یعنی صورتی که متبایعین قبل از مالکیت، بیع منجّزی را انشاء کنند بدون اینکه آن را متوقف بر اجازه یا شرط دیگری قرار دهند. زیرا مرحوم شیخ میفرماید، عبارتی که مرحوم علامه در تذکره برای منع ذکر کرده است، کَالصَّریح در کلام ماست. شیخ انصاری فرمود روایات ناهیه فقط شامل صورتی میشود که بیع مُنجّز است.
سؤال : علامه در تذکره چه چیزی فرموده که کَالصَّریح در کلام شیخ است؟ علامه فرموده دلیل بر اینکه شارع نهی فرموده از بَیع ما لَیسَ عِندَهُ، [لاتَبِع ما لَیسَ عِندَکَ] چون این بیع غَرَری است و قدرت بر تسلیم هم در آن نیست. خوب این دو علت در جایی است که عقد منجز باشد ولی اگر عقد معلق بر اجازه یا ملکیت باشد که نه غَرَری در آن هست و نه به قدرت بر تسلیم نیاز داریم.
در فرع بعدی، مرحوم شیخ می فرماید؛ “وَ لَو باعَ عَنِ المالِکِ فَاتَّفَقَ اِنتِقالُهُ إِلَی البایِعِ فَأَجازَهُ فَالظّاهِرُ أَیضاََ اَلصِّحَّةُ، لِخُرُوجِهِ عََن مَورِدِ الأَخبارِ”. اگر شخصی از جانب مالک، معامله فضولی انجام داد و اتفاقا عین به ملکیت بایع منتقل شد. مثلا شخصی کتاب پدرش را فضولتا فروخت و قبل از اجازه، پدر او فوت کرد و این کتاب به بایع به ارث رسید و خود بایع آن معامله فضولی را اجازه داد. مرحوم شیخ انصاری میفرماید، ظاهرا این معامله نیز صحیح است زیرا مشمول نهی روایات نمیشود و خارج از مورد اخبار است. زیرا مورد اخبار این بود که شخص، مِلک دیگری را از طرف خودش بفروشد.
إِن قُلتَ؛ وقتی این عین به بایع منتقل شود، بایع نمیتواند بیع فضولی قبلی را اجازه دهد. زیرا بیع قبلی را فضولتا از جانب مالک انجام داده بود نه از جانب خودش. در واقع صحت این بیع در اینجا مُنجرّ میشود به «ما وَقَعَ لَم یُجَز (لَم یُجِز) وَ ما اُجیزَ لَم یَقَع». یعنی عقدی که واقع شده برای مالک بوده که مالک اجازه نداده است و کسیکه اجازه داده است، بایع است که عقد از جانب او انجام نشده است. قُلتُ؛ مرحوم شیخ میفرماید، این بیع دقیقا مثل قِسم ثالث از بیع فضولی است که بیع غاصب بود. در قِسم ثالث اینطور بود که غاصب بیع را از جانب خودش انجام میداد ولکن با اجازه مالک اصلی، این بیع صحیح میشد. لذا مرحوم شیخ می فرماید؛ “یُمکِنُ دَفعُهُ بِمَا اندَفَعَ بِهِ سابِقاََ اَلإِشکالُ فِی عَکسِ المَسأَلةِ وَ هِیَ ما لَو باعَهُ الفُضُولِیُّ لِنَفسِهِ فَأَجازَهُ المالِکُ لِنَفسِهِ، فَتَأمَّل”. [ مرحوم شیخ انصاری بیع فضولی را سه قسم کرده است : 1- بیع فضولی للمالک مع عدم سبق نهی از طرف مالک 2- بیع فضولی للمالک مع سَبق نهی از طرف مالک 3- : بیع فضولی لنفسه مثل غاصب ]
اشکال در عکس مسئله یعنی چه؟ فرق مانحن فیه با بیع غاصب این است که در آنجا غاصب از طرف خودش بیع را انجام میدهد ولی مالک اصلی اجازه میدهد. و لکن در ما نَحنُ فیه، بیع برای مالک انجام میشود ولی برای بایع واقع میشود. بعد عبارت مکاسب یک “فَتَأمَّل” دارد. برای این “فَتَأمَّل” دو وجه ذکر شده است :
وجه اول
در بیع غاصب اشکال این بود که این غاصب بیع را از طرف خودش انجام میدهد که مرحوم شیخ جواب داد به اینکه این غاصب خودش را به منزله مالک تنزیل میکند. یعنی در واقع از طرف مالک میفروشد ولکن خودش را نازل منزله مالک میداند. فَتَأمَّل که در اینجا آن اشکال هم نیست زیرا اینجا واقعا از طرف مالک میفروشد منتهی در زمان عقد، مالک شخص دیگری بوده و در زمان اجازه، خود بایع، مالک شده است. یعنی در اینجا حتی تنزیلی هم در کار نیست. در بیع غاصب احتیاج به یک تنزیل بود که غاصب خودش را نازل منزله مالک بداند. ولی در اینجا اصلا تنزیلی نیست بلکه کتاب از جانب مالک فروخته شده و الان هم که بایع واقعا مالک کتاب است. یعنی “فَتَأمَّل” میگوید که مانحن فیه، أَسهَل از بیع غاصب است.
وجه دوم
در احتمال دوم میگوییم مانحن فیه، أصعب از بیع مالک است به خلاف وجه قبلی که اسهل بود. در بیع غاصب، بیع از طرف مالک فروخته شده و غاصب خودش را به مالک تنزیل داده است. ولی در مانحن فیه، بیع از جانب مالک فروخته شده و بایع که در زمان عقد مالک نبوده است. در آنجا غاصب در زمان عقد خودش را به منزله مالک قرار داد ولی در اینجا که بایع خودش را به منزله مالک قرار نداده است و حقیقتا هم در زمان عقد مالک نبوده است. لذا در اینصورت این بیع داخل در اخبار ناهیه قرار میگیرد. پس در این وجه “فتأمل” میگوید در آنجا غاصب به منزله مالک بود و مالک واقعی در زمان عقد هم اجازه داد ولکن در اینجا کسیکه اجازه میدهد مالک من حین العقد نبوده است در حالیکه بیع برای مالک من حین العقد واقع شده است.
در فرع بعدی مرحوم شیخ انصاری می فرماید؛ “وَ لَو باعَ لِثالِثِِ مُعتَقِداََ لِتَمَلُّکِهِ أَو بانِِیاََ عَلَیهِ عُدواناََ ، فَإِن أَجازَ المالِکُ فَلاکَلامَ فِی صِحَّتِهِ، بِناءً عَلی المَشهُورِ مِن عَدَمِ اعتِبارِ وُقُوعِ البَیعِ عَنِ المالِکِ” اگر زید کتاب عَمرو را با این اعتقاد که کتاب بکر است از طرف بکر فضولتا فروخت. “أو بانِیاََ علیه عُدوانا” یعنی ممکن است بکر آن کتاب را غصب کرده است ولی زید فکر میکند که کتاب واقعا برای بکر است. در اینصورت مرحوم شیخ میفرماید اگر عمرو که مالک واقعی کتاب است، این بیع فضولی را اجازه دهد، قطعا این معامله صحیح است زیرا نظر مشهور این بود که نیازی نداشت که بیع از جانب مالک، واقع شود. “وَ إِن مَلَکَهُ الثّالِثُ وَ أَجازَهُ ، أَو مَلَکَهُ البایِعُ فَأَجازَهُ ، فَالظّاهِرُ أَنَّهُ داخِلُُ فِی المَسأَلَةِ السّابِقَةِ”. أما اگر بعد از انجام این بیع، اتفاقا خود بایع مالک کتاب شود یا کسیکه بایع معتقد بود کتاب برای اوست مالک کتاب شود و این معامله فضولی سابق را اجازه دهد، در اینصورت همان مسئله “مَن باعَ شَیئاََ ثُمَّ مَلَکَ ثُمَّ اَجازَ“ پیش می آید.
هذا تَمامُ الکَلامِ در فروعی که مرحوم شیخ انصاری در ذیل این مسئله بیان فرموده است.
یک مطلبی که در این مسئله باقیمانده و باید بررسی کنیم این است که اگر شخصی مِلک دیگری را فُضولتا بفروشد و بعد خود بایع مالک شود، در اینصورت آیا آن بیع فضولی بدون اجازه بایع درست میشود یا خیر؟ مرحوم شیخ انصاری میفرماید ممکن است ما بگوییم این بیع فضولی بدون اجازه صحیح می شود. زیرا دلایلی که برای بطلان بود مثل غَرَر و عدم قدرت بر تسلیم، در اینجا جایی ندارد. بعد مرحوم شیخ می فرماید، ممکن است بگوییم بدون اجازه صحیح نیست. زیرا اشکال این است که «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ سوره مائده آیه 1» اینجا را شامل نمیشود. دقت بفرمایید که ما یک عام داریم که «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» است. یک خاص داریم که “لا بَیعَ إِلّا فِی مِلکِِ” یعنی بیع غیر مالک باطل است.«أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» اول این بیع را شامل نمیشود چون بایع مالک نبوده است. حالا بعد از بیع که بایع مالک شد، آیا اینجا جای تمسک به عموم عام است یا حای استصحاب حکم مُخصِّص است؟ مرحوم شیخ انصاری در بحث خیار غَبن این مسئله را طرح کرده است و در کتاب رسائل هم در یکی از تنبیهات استصحاب این مسئله را بیان فرموده است. اگر ما یک عامی داریم که “اَکرِمِ العُلَماءَ” و یک خاصی هم داریم که “لا تُکرِم زَیداََ یَومَ الجُمُعَهِ”. حالا در روز شنبه آیا باید بگوییم که زید وجوب اکرام دارد یا بگوییم که زید وجوب اکرام ندارد؟ اگر بگوییم وجوب اکرام دارد یعنی تمسک کرده ایم به عموم “اَکرِمِ العُلَماءَ”. یعنی بگوییم از این عام فقط اکرام زید در روز جمعه خارج شده است و در مابقی شک داریم فلذا تمسک به عموم عام میکنیم. اما اگر بگوییم زید در روز شنبه وجوب اکرام ندارد در اینصورت عدم وجوب اکرام زید در روز جمعه را برای روز شنبه استصحاب کرده ایم.
سؤال : حالا در مانَحنُ فیه کدامیک جاری میشود؟
مرحوم شیخ انصاری در رسائل تفصیل داده است و می فرماید؛ تارةََ زمان مُفرِّد موضوع است و تارةََ زمان، ظرف است. زمان مُفرِّد موضوع است یعنی فرموده “اَکرِمِ العُلَماءَ فِی کُلِّ یَومِِ”. یعنی همانطوریکه زید یک فرد عالِم است و عمرو هم یک فرد عالِم است و بکر هم یک فرد عالِم است، همانطور هم زید در روز جمعه یک فرد است و زید در روز شنبه یک فرد است و زید در روز یکشنبه هم یک فرد است. به تعبیر دیگر عام هم عموم افرادی دارد و هم عموم أزمانی دارد. در اینصورت اگر شنبه شک کنیم که زید وجوب اکرام دارد یا خیر باید به عموم عام تمسّک کنیم. زیرا اگر زید در روز جمعه وجوب اکرام نداشته باشد، فقط یک فرد از تحت عام خارج شده است ولی اگر زید در روز شنبه هم وجوب اکرام نداشته باشد، در اینصورت دو فرد از تحت عام خارج شده است. لذا ما هر وقت شک کنیم در تخصیص زائد که آیا یک فرد خارج شده است یا دو فرد خارج شده است، در اینصورت اصالة العموم میگوید زائد خارج نشده است فلذا زید در روز شنبه باید اکرام شود. اما اگر حکم ما “اَکرِمِ العُلَماءَ فِی کُلِّ یَومِِ” نبود بلکه فقط “اَکرِمِ العُلَماءَ” بود. یعنی عام فقط عموم افرادی داشت و عموم ازمانی نداشت. یعنی زید یک فرد و عمرو یک فرد و بکر هم یک فرد بود. در اینصورت اگر شنبه در وجوب اکرام زید شک کنیم، به نظر مرحوم شیخ اینجا جای تمسک به استصحاب حکم مخصص است یعنی زید در روز شنبه هم وجوب اکرام ندارد زیرا در اینجا زید کلا فقط یک فرد است یعنی چه زید فقط در روز جمعه خارج شود و چه در کل سال خارج شود، فقط یک فرد از عموم عام خارج شده است و فرد زائدی خارج نشده است. مانحن فیه نیز صُغرای اینجاست. یعنی از تحت “أَوْفُوا بِالْعُقُودِ”، عقد فضولی خارج شده است. حالا چه فقط بعد از مالکیت خارج شود و چه مطلقا خارج شود، فقط یک فرد خارج شده است. لذا مرحوم شیخ انصاری می فرماید؛ “وَ لکِن یُضَعِّفُهُ أَنَّ البایِعَ غَیرُ مَأمُورِِ بِالوَفاءِ قَبلَ المِلکِ فَیُستَصحَبُ ، وَ المَقامُ مَقامَ اِستِصحابِ حُکمِ الخاصِّ، لا مَقامَ الرُّجُوعِ إِلَی حُکمِ العامِّ، فَتَأَمَّل”. یعنی بایع قبل از اینکه مالک شود، قطعا تحت ““أَوْفُوا بِالْعُقُودِ”” نبوده است. فلذا الان استصحاب حکم مخصص میکنیم زیرا در اینجا شک در زائد نیست.
اما برای این “فَتَأَمَّل” چند وجه ذکر شده است که یک وجه آن این است که یک وقت هست یک فردی در اثناء خارج میشود ولی یک وقت هست که یک فردی از اول خارج شده است. زمانی مورد مناقشه است که فرد در اثناء خارج شود مثل اینکه وجوب زید از اول بوده ولی در روز جمعه خارج شده است. اما اگر یک جایی، این فرد از اول خارج شود و ما شک کنیم که بعدا داخل شده است یا خیر در اینجا اصلا مجرای تمسک به عموم عام نیست زیرا اصل فرد بودن این برای عام، ثابت نیست. در مانحن فیه هم بیع فضولی از تحت “أَوْفُوا بِالْعُقُودِ” از اول خارج شده است. فلذا اینجا هیچ شبهه ای نیست که مَجرای استصحابِ حکمِ مُخصِّص است.
اشکال دیگری که مرحوم شیخ در این مسئله بیان میکند این است که اگر کسی بگوید، چه زمان ظرف باشد و چه قید باشد و چه حکم عام عموم افرادی داشته باشد و چه عموم ازمانی داشته باشد در اینصورت مَجرای تمسک به عموم عام است. کما اینکه آقای خویی هم بر همین نظر است و ما هم حرف ایشان را قبول داریم. بنابر این مسلک، اگر بگوییم که در مانحن فیه، باید به عموم عام تمسک کنیم در اینصورت مرحوم شیخ میفرماید اینجا با “اَلنّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَی أَموالِهِم” تعارض پیدا میکند. فِی المَثَل اگر زید کتاب مکاسب عمرو را فروخته باشد و بعد همین زید، کتاب را از عمرو برای خودش خریده است که یعنی من باع شیئا ثم ملک. حالا اگر قرار باشد این کتاب بدون اجازه از ملکیت زید خارج شود و داخل در ملک اصیل شود، لازمه این حرف این است که زید مسلط بر اموالش نباشد. چون بدون اینکه زید اختیاری داشته باشد، این کتاب از ملکش خارج شده است. عبارت مکاسب در اینجا میفرماید؛ “مُضافاََ إِلَی مُعارَضَةِ العُمُومِ المَذکُورِ بِعُمُومِ سَلطَنَةِ النّاسِ عَلَی أَموالِهِم وَ عَدَمِ حِلِّها لِغَیرِهِم إِلّا عَن طِیبِ النَّفسِ”. همچنین معارض دومی هم در اینجا وجود دارد که روایت “لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیبِ نَفْسٍ مِنْهُ” است. زیرا ممکن است که زید اصلا راضی نباشد که این کتاب داخل در ملک اصیل شود فلذا در اینصورت این انتقال بدون طیب نفس مالک انجام شده است.
إن قلت؛ خود زید قبلا این کتاب را به اصیل فروخته است فلذا معنی ندارد که الان بگوید نسبت به این معامله راضی نیست. قلت؛ ممکن است زید بگوید من قبلا رضایت داشتم که کتاب عمرو را بفروشم ولی الان که کتاب برای خودم هست، راضی به فروش آن نیستم. مثل این مُشاورین اَملاک که میگویند اگر این خانه برای خودم بود، آن را نمیفروختم. علاوه بر این دو معارض، از فَحوای روایت حسن بن زیاد نیز خلاف این حکم فهمیده میشود. در آن روایت، عبدی بدون اذن مولایش ازدواج کرده بود و بعدا آزاد شده بود که امام (عَلَیهِ السَّلامُ) به او فرمود سکوت مولایت در حکم اجازه است فلذا نکاح تو صحیح است. از این فرمایش میفهمیم که رضایت در معامله شرط است.
تا اینجا مرحوم شیخ انصاری چهار تا اشکال نسبت به این مسئله وارد کرده است :
اول اینکه اینجا جای تمسک به عموم “اوفوا بالعقود” نیست بلکه مجرای استصحاب حکم مخصص است.
دوم اینکه با “اَلنّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَی أَموالِهِم” تعارض دارد.
سوم اینکه با “لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیبِ نَفْسٍ مِنْهُ” تعارض دارد.
چهارم اینکه فَحوای روایت حسن بن زیاد در نکاح میگوید در بیع نیاز به رضایت داریم.
بعد مرحوم شیخ میفرماید؛ “ثُمَّ لَو سُلِّمَ عَدَمُ التَّوَقُّفِ عَلَی الإِجازَةِ فَإِنَّما هُوَ فِیما إِذا باعَ الفُضُولِیُّ لِنَفسِهِ”. حالا با همه این اشکالات اگر کسی گفت این بیع نیازی به اجازه ندارد، فقط در صورتی است که فضولی برای خودش بفروشد. “أَمّا لَو باعَ فُضُولََا لِلمالِکِ أَو لِثالِثِِ ثُمَّ مَلَکَ هُوَ ، فَجَرَیانُ عُمُومِ الوَفاءِ بِالعُقُودِ وَ الشُّرُوطِ بِالنِّسبَةِ إِلَی البایِعِ أَشکَلُ”. أما اگر فضولی از جانب مالک یا شخص ثالثی این بیع را انجام دهد، جریان “أَوْفُوا بِالْعُقُودِ” و “اَلمُؤمِنُونَ عِندَ شُرُوطِهِم” به نسبت بایع، مشکل تر است. یعنی ممکن بود در آنجا تعارض را بگونه ای حل کنیم که مثلا بگوییم به هر حال فضولی این بیع را از طرف خودش انجام داده است و خودش مالش را فروخته است ولی اگر از جانب مالک یا شخص ثالثی بفروشد دیگر قابل توجیه نیست.
فرع آخری که مرحوم شیخ بیان میکند این است که می فرماید؛“وَ لَو باعَ وِکالةََ عَنِ المالِکِ فَبانَ اِنعِزالُهُ بِمَوتِ المُوَکِّلِ فَلا اِشکالَ فِی عَدَمِ وُقُوعِ البَیعِ لَهُ بِدُونِ الأِجازَةِ وَ لا مَعَها، نَعَم یقَعُ لِلوارِثِ مَعَ اِجازَتِهِ”. اگر شخصی از جانب مالک وکالت داشته باشد تا کتاب مالک را بفروشد. حالا بعد از اینکه کتاب را وکالتا فروخت، فهمید که قبل از معامله، مالک کتاب فوت کرده است و وکالت وکیل هم از بین رفته است. البته این انعزال وکالت باید با فوت موکل باشد چون اگر مالک زنده باشد و وکیل را عزل کرده باشد، در اینصورت تا خبر این عزل به وکیل نرسد، معامله اش درست بوده است و وکالت باقی است. مرحوم شیخ انصاری میفرماید شبهه ای نیست که این بیع واقع نمیشود چه اجازه بدهد و چه اجازه ندهد. البته اگر وراث مالک، این بیع را اجازه دهند، معامله برای آنها واقع میشود. بعضی از مُحَشّین به مرحوم شیخ اشکال کرده اند که طرح این مسئله در اینجا بی معنی است. زیرا اصلا مُناقَشه ای در این مسئله وجود ندارد. البته به نظر ما ممکن است که منظور شیخ صورتی باشد که این وکیل بعد از انعزال و فوت مالک، این کتاب را برای خودش بخرد که داخل در مسئله من باع شیئا ثم ملک شود. یعنی مرحوم شیخ میفرماید حتی در صورتیکه وکیل بعدا خودش مالک شود، چه اجازه دهد و چه اجازه ندهد، بیع قبلی صحیح نمیشود.
هذا تَمامُ الکَلامِ در مسئله ثانیه.
وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدِِ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ
http://ahmadishahroudi.ir/%D8%AA%D9%82%D8%B1%DB%8C%D8%B1-%D9%81%D9%82%D9%87-%D8%8C-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-97-%D8%8C// .
*************************************************
**
(بسم الله الرحمن الرحیم)
در یکی از اعیاد غدیر که اصحاب و دوستان امام رضا (عَلَیهِ السَّلامُ)برای عرض تبریک آمده بودند، حضرت آنها را برای افطار نگه داشتند و قبل از آن غذا، هدایا، لباس، انگشتری و چیزهای بسیار دیگری به خانه هایشان فرستاده بودند به طوری که احوال خودشان و اطرافیانشان حسابی عوض شده بود. آنگاه ضمن صحبت از فضایل غدیر، فرمودند: "در یکی از سالهای خلافت امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ)، جمعه و عید غدیر یکی شدند. امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ) پنج ساعت از روز گذشته به منبر رفتند و سخنرانی کردند." و سپس قسمتی از خطبه را برایشان خواندند. حضرت امیر (عَلَیهِ السَّلامُ) در این خطبۀ مشهور توصیههای مهمی برای روز غدیر با ذکر ثواب بسیار فرمودند.
گزیدهای از این خطبۀ خواندنی امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ) را در ادامه می خوانید:
«خدا خیرتان دهد، بعد از این اجتماعتان به خانههایتان برگردید و
1. برای اهل و عیال خود دست و دل بازی کنید و به برادران و دوستانتان نیکی کنید
2. در مقابل این نعماتی که به شما داده خدا را شکر کنید.
3. دور هم جمع شوید تا خدا کارهایتان را ردیف کند
4. و به یکدیگر نیکی کنید تا خداوند دلهایتان را بههم پیوند دهد.
5. نعمتهای الهی را به هم هدیه دهید، خدا ثواب هر عمل در این روز را چندین برابر عمل در اعیاد دیگر قرار داده.
6. نیکی در این روز اموال را زیاد میکند و عمر را میافزاید
7. مهربانی به همدیگر در این روز، رحمت و رأفت خداوند را جلب میکند.
8. تا جایی که در توان دارید از آنچه خدا که به شما داده به برادران و خانوادهتان رسیدگی و پذیرایی کنید.
9. در میان یکدیگر خوشرو باشید
10. در دیدار یکدیگر، اظهار شادمانی کنید
11. به کسی که به خیر شما امید دارد، افزون بر آن بدهید
12. به ناتوانان همچون خود و هرقدرکه از دستتان برمیآید و برایتان امکان دارد، بخورانید.
13. خرج کردن یک درهم در این روز، پاداش 100هزار درهم در روزهای دیگر و حتّی بیشتر دارد.
14. اگر کسی از آغاز دنیا تا پایانش، روزها را روزه و شبهایش را احیا بگیرد، به پای ثواب روزۀ این روز- اگر خالصانه باشد- نمیرسد.
15. هرکس که در این روز پیش از درخواست برادرش به یاریش بشتابد و از سر رغبت به او نیکی کند، پاداش کسی را دارد که این روز را روزه و شبش را احیا گرفته است.
16. هر کس مؤمنی را افطار دهد انگار به یک میلیون نبی و صدیق و شهید افطار داده
17. و هرکس برای برادرانش قرض بگیرد(برای حل مشکل آنها واسطه شود) و به آنها کمک نماید، من از سوی خدا ضامنم که اگر زنده بماند، بدهیاش را بپردازد و اگر قبضِ روحش کند، خداوند، خود قرض او را به عهده بگیرد.
. چون همدیگر را دیدید، دست بدهید و سلام کنید و نعمت امروز را به هم تبریک بگویید
19. این سخنان را حاضران به غایبان و شاهدان به آیندگان برسانند،
20 توانگر به دیدن فقیر برود و نیرومند به دیدن ناتوان برود؛
رسول خدا(ص) اینچنین به من امر فرمود.»
آنگاه حضرت علی (عَلَیهِ السَّلامُ) خطبۀ جمعه را خواندند و به جای نماز جمعه، نماز عید غدیر خواندند(1) و سپس با فرزندان و شیعیانشان به منزل امام حسن (عَلَیهِ السَّلامُ) که برایشان غذا تدارک دیده بود رفتند، و غنی و فقیر پس از صرف غذا، از آن غذا برای اهل و عیال خویش بردند.
(1) بر اساس این روایت و برخی روایات دیگر نماز عید غدیر نیز مانند نماز عید قربان و عید فطر مستحب است. و اگر به جماعت خوانده شود، خطبهاش مانند نماز جمعه قبل از نماز است. البته برخی فقهای متأخر فرمودهاند چون روایاتش قطعی نیست، رجاء خوانده شود.
شَهِدَ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا (عَلَیهِ السَّلامُ) فِی یَوْمِ الْغَدِیرِ وَ بِحَضْرَتِهِ جَمَاعَةٌ مِنْ خَاصَّتِهِ قَدِ احْتَبَسَهُمْ لِلْإِفْطَارِ وَ قَدْ قَدَّمَ إِلَى مَنَازِلِهِمْ الطَّعَامَ وَ الْبِرَّ وَ الصِّلَاتِ وَ الْکِسْوَةَ حَتَّى الْخَوَاتِیمَ وَ النِّعَالَ وَ قَدْ غَیَّرَ مِنْ أَحْوَالِهِمْ وَ أَحْوَالِ حَاشِیَتِهِ وَ جُدِّدَتْ لَهُ آلَةٌ غَیْرُ الْآلَةِ الَّتِی جَرَى الرَّسْمُ بِابْتِذَالِهَا قَبْلَ یَوْمِهِ وَ هُوَ یَذْکُرُ فَضْلَ الْیَوْمِ وَ قِدَمَهُ فَکَانَ مِنْ قَوْلِهِ (عَلَیهِ السَّلامُ):
حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ حَدَّثَنِی جَدِّی الصَّادِقُ قَالَ حَدَّثَنِی الْبَاقِرُ قَالَ حَدَّثَنِی سَیِّدُ الْعَابِدِینَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَیْنُ قَالَ:
اتَّفَقَ فِی بَعْضِ سِنِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلامُ) الْجُمُعَةُ وَ الْغَدِیرُ، فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ عَلَى خَمْسِ سَاعَاتٍ مِنْ نَهَارِ ذَلِکَ الْیَوْمِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ.
[آغاز توصیه های حضرت برای روز غدیر]
عُودُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ بَعْدَ انْقِضَاءِ مَجْمَعِکُمْ بِالتَّوْسِعَةِ عَلَى عِیَالِکُمْ وَ الْبِرِّ بِإِخْوَانِکُمْ وَ الشُّکْرِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مَا مَنَحَکُمْ، وَ أَجْمِعُوا یَجْمَعِ اللَّهُ شَمْلَکُمْ، وَ تَبَارُّوا یَصِلِ اللَّهُ أُلْفَتَکُمْ، وَ تَهَادَوْا نِعَمَ اللَّهِ کَمَا مَنَّاکُمْ بِالثَّوَابِ فِیهِ عَلَى أَضْعَافَ الْأَعْیَادِ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ إِلَّا فِی مِثْلِهِ. وَ الْبِرُ فِیهِ یُثْمِرُ الْمَالَ وَ یَزِیدُ فِی الْعُمُرِ، وَ التَّعَاطُفُ فِیهِ یَقْتَضِی رَحْمَةَ اللَّهِ وَ عَطْفَهُ.
وَ هَیِّئُوا لِإِخْوَانِکُمْ وَ عِیَالِکُمْ عَنْ فَضْلِهِ بِالْجُهْدِ مِنْ جُودِکُمْ، وَ بِمَا تَنَالُهُ الْقُدْرَةُ مِنِ اسْتِطَاعَتِکُمْ، وَ أَظْهِرُوا الْبِشْرَ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ السُّرُورَ فِی مُلَاقَاتِکُمْ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا مَنَحَکُمْ. وَ عُودُوا بِالْمَزِیدِ مِنَ الْخَیْرِ عَلَى أَهْلِ التَّأْمِیلِ لَکُمْ، وَ سَاوُوا بِکُمْ ضُعَفَاءِکُمْ فِی مَآکِلِکُمْ، وَ مَا تَنَالُهُ الْقُدْرَةُ مِنِ اسْتِطَاعَتِکُمْ وَ عَلَى حَسَبِ إِمْکَانِکُمْ.
فَالدِّرْهَمُ فِیهِ بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ الْمَزِیدُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ صَوْمُ هَذَا الْیَوْمِ مِمَّا نَدَبَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ وَ جَعَلَ الْجَزَاءَ الْعَظِیمَ کَفَالَةً عَنْهُ، حَتَّى لَوْ تَعَبَّدَ لَهُ عَبْدٌ مِنَ الْعَبِیدِ فِی الشَّبِیبَةِ مِنِ ابْتِدَاءِ الدُّنْیَا إِلَى تَقَضِّیهَا صَائِماً نَهَارَهَا قَائِماً لَیْلَهَا -إِذَا أَخْلَصَ الْمُخْلِصُ فِی صَوْمِهِ- لَقَصُرَتْ إِلَیْهِ أَیَّامُ الدُّنْیَا عَنْ کِفَایَةٍ. وَ مَنْ أَسْعَفَ أَخَاهُ مُبْتَدِئاً وَ بَرَّهُ رَاغِباً فَلَهُ کَأَجْرِ مَنْ صَامَ هَذَا الْیَوْمَ وَ قَامَ لَیْلَتَهُ. وَ مَنْ فَطَّرَ مُؤْمِناً فِی لَیْلَتِهِ فَکَأَنَّمَا فَطَّرَ فِئَاماً وَ فِئَاماً -یَعُدُّهَا بِیَدِهِ عَشَرَةً-
فَنَهَضَ نَاهِضٌ فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا الْفِئَامُ؟
قَالَ: مِائَةُ أَلْفِ نَبِیٍّ وَ صِدِّیقٍ وَ شَهِیدٍ، فَکَیْفَ بِمَنْ تَکَفَّلَ عَدَداً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ أَنَا ضَمِینُهُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانَ مِنَ الْکُفْرِ وَ الْفَقْرِ، وَ إِنْ مَاتَ فِی لَیْلَتِهِ أَوْ یَوْمِهِ أَوْ بَعْدَهُ إِلَى مِثْلِهِ مِنْ غَیْرِ ارْتِکَابِ کَبِیرَةٍ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى، وَ مَنِ اسْتَدَانَ لِإِخْوَانِهِ وَ أَعَانَهُمْ فَأَنَا الضَّامِنُ عَلَى اللَّهِ إِنْ بَقَّاهُ قَضَاهُ وَ إِنْ قَبَضَهُ حَمَلَهُ عَنْهُ. وَ إِذَا تَلَاقَیْتُمْ فَتَصَافَحُوا بِالتَّسْلِیمِ وَ تَهَانَوُا النِّعْمَةَ فِی هَذَا الْیَوْم،ِ وَ لْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الشَّاهِدُ الْبَائِنَ، وَ لْیَعُدِ الْغَنِیُّ عَلَى الْفَقِیرِ وَ الْقَوِیُّ عَلَى الضَّعِیفِ، أَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِذَلِکَ.
َ ثُمَّ أَخَذَ (عَلَیهِ السَّلامُ) فِی خُطْبَةِ الْجُمُعَةِ وَ جَعَلَ صَلَاةَ جُمُعَتِهِ صَلَاةَ عِیدِهِ وَ انْصَرَفَ بِوُلْدِهِ وَ شِیعَتِهِ إِلَى مَنْزِلِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلامُ) بِمَا أَعَدَّ لَهُ مِنْ طَعَامِهِ وَ انْصَرَفَ غَنِیُّهُمْ وَ فَقِیرُهُمْ بِرِفْدِهِ إِلَى عِیَالِهِ.
یکی از اعیاد غدیر که اصحاب امام رضا (عَلَیهِ السَّلامُ) برای عرض تبریک آمده بودند، حضرت آنها را برای افطار نگه داشتند و قبل از آن غذا، هدایا، لباس، انگشتری و چیزهای بسیار دیگری به خانهایشان فرستاده بودند به طوری که احوال خودشان و اطرافیانشان حسابی عوض شده بود. آنگاه ضمن صحبت از فضایل غدیر، فرمودند: "در یکی از سالهای خلافت امیرالمؤمنین(ع)، جمعه و عید غدیر یکی شدند. امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلامُ) پنج ساعت از روز گذشته به منبر رفتند و خطبهای خواندند." حضرت امیر (عَلَیهِ السَّلامُ) در این خطبۀ مشهور توصیههای مهمی برای روز غدیر با ذکر ثواب بسیار فرمودند. بخش انتهایی این خطبۀ خواندنی را در ادامه می خوانید:
«خدا خیرتان دهد، بعد از این جلسه به خانههایتان برگردید و برای اهل و عیال خود دست و دل بازی کنید و به برادران و دوستانتان نیکی کنید و در مقابل این نعماتی که به شما داده به درگاه الهی شکر و سپاس بهجای آورید. دور هم جمع شوید تا خدا کارهایتان را سامان دهد و به یکدیگر نیکی کنید تا خداوند دلهایتان را بههم پیوند دهد. نعمتهاى الهى را به هم هدیه دهید، همانگونه که خداوند در این روز بر شما منّت نهاده و ثواب هر عمل شما در این روز را چندین برابر عمل در اعیاد دیگر قرار داده. نیکى در این روز اموال را زیاد میکند و عمر را مىافزاید، و مهربانى به همدیگر در این روز، رحمت و رأفت خداوند را جلب میکند.
تا جایی که در توان دارید و دستتان مىرسد از فضل خدا که به شما داده به برادران و خانوادهتان رسیدگی و پذیرایی کنید. در میان یکدیگر خوشرویی نشان دهید و در دیدار یکدیگر، اظهار شادمانى کنید و بر آنچه خداوند به شما بخشیده سپاس بگذارید. به کسى که به خیر شما امید دارد، افزون بر آن بدهید و به ناتوانان همچون خود و هر اندازه که از دستتان برمىآید و برایتان امکان دارد، بخورانید.
خرج کردن یک درهم در این روز، پاداش صد هزار درهم در روزهاى دیگر و حتّى بیشتر دارد. روزۀ این روز از چیزهایی است که خداوند متعال خود آن را فرا خوانده و پاداش آن را هم خود به عهده گرفته است، به گونهاى که اگر بندهاى در جوانیش، از آغاز دنیا تا پایان آن، روزها را روزه و شبها را احیا بگیرد، به پاى ثواب روزۀ این روز- اگر خالصانه باشد- نمىرسد.
در این روز هرکس که پیش از درخواست برادر دینىاش به یارى او بشتابد و از سر رغبت به او نیکى کند، پاداش کسى را دارد که این روز را روزه و شبش را احیا گرفته است. و هر کس مؤمنی را در عید غدیر افطار دهد انگار افطار داده است به فئام و فئام و فئام و . -حضرت با دستش ده مرتبه فئام را تکرار کرد-
یک نفر از جای بلند شد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین فئام چیست؟
حضرت فرمود: صد هزار نبی و صدیق و شهید است!(یعنی افطار به یک مؤمن معادل افطار به یک میلیون پیامبر) پس چگونه است برای کسی که کفالت تعدادی از مؤمنین و مؤمنات را به عهده گرفته است؟ و من ضمانت میکنم برای او حفظ از کفر و فقر را. و اگر در شب عید غدیر و یا در روزش و یا بعد از عید غدیر تا سال بعد در چنین روزی از دنیا برود به شرطی که مرتکب کبیرهای نشود، اجر او بر عهده خداوند است.
و هرکس برای برادرانش قرض بگیرد(برای حل مشکل آنها واسطه شود) و به آنها کمک نماید، من از سوى خدا ضامنم که اگر زنده بماند، بدهىاش را بپردازد و اگر قبضِ روحش کند، خداوند، خود قرض او را به عهده بگیرد.
چون همدیگر را دیدید، دست بدهید و سلام کنید و نعمت امروز را به هم تبریک بگویید و حاضران به غایبان و شاهدان به آیندگان برسانند، و توانگر به دیدن فقیر برود و نیرومند به دیدن ناتوان برود؛ رسول خدا(ص) اینچنین به من امر فرمود.
آنگاه حضرت خطبۀ جمعه را خواندند و نماز جمعهشان را نماز عید قرار دادند و سپس با فرزندان و شیعیانش به منزل امام حسن(ع) که برایشان غذا تدارک دیده بود رفتند، و غنی و فقیر از آن غذا برای اهل و عیال خویش بردند.»
مصباح المتهجد، ج2، 757-758 .
http://www.jc313.ir/35114-%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%D9%88%D8%B5%DB%8C%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-20-%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%80-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A4%D9%85%D9%86%DB%8C%D9%86-%D8%B9--%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%DB%8C%D8%AF-%D8%BA%D8%AF%DB%8C%D8%B1.html .+جنبش 313 سایبری .
*****************************
************************************
*** نقد
به گزارش شبکه اجتهاد، کمیته فتوای مجمع تحقیقات اسلامی اَلأَزهَر در پاسخ به پرسشی درباره حکم توسل به پیامبر (ص) برای برطرف شدن بیماری کرونا گفت: توسل به پیامبر (ص) پس از وفات ایشان بنا بر قول جمهور فقهای مالِکی و شافعی و متأخِّران حنفی و نزد حنبلیها جایز است به اینکه شخص بگوید خدایا به حق پیامبرت محمد (ص) یا به آبروی پیامبرت محمد (ص) از تو میخواهم چنین و چنان کنی.
اَلأَزهَر در ادامه پاسخ خود به قول اَلنَّوَوِی اشاره کرده که میگوید: شخص میتواند برای حاجات خود به پیامبر (ص) مُتوسّل شود و او را نزد خدای متعال، شفیع گرداند و «اِبنُ الحاجّ» نیز میگوید: جایز است، زیرا پیامبر (ص) شفیعی است که شفاعت او رد نمیشود و کسی را که درِ خانه اش آمده و از او کمک خواسته، نا امید نمیسازد . پس کسی که به او مُتوسِّل شود و از او حاجتی بخواهد، درخواست او را رد نمیکند.
اَلأَزهَر در ادامه پاسخ خود در بیان ادلّه جواز توسّل به پیامبر (ص) گفت: یکی از این دلایل این است که روزی مردی نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: از خدا بخواه مرا عافیت دهد . پیامبر (ص) فرمود: بگذار این دعا را به تأخیر بیندازم که برای آخرت تو بهتر است و اگر هم میخواهی برایت دعا کنم . آن مرد گفت : خیر ، برایم دعا کن . پیامبر (ص) به او فرمود وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و این دعا را بخوان : خدایا به حقِّ پیامبرت محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ عَلَی آلِهِ وَ سَلَّمَ) که پیامبر رحمت است ، رو به سوی تو میکنم و از تو [حاجت] میخواهم . ای مُحمّد ، من به واسطه تو حاجتم را از خدایم میخواهم تا برآورده شود و تو را در آن شفیع میگردانم . و آن مرد این کار را انجام داد و بهبود یافت.
اَلأَزهَر ادامه داد: و «شَوکانی» در حاشیه این حدیث گفته که : این حدیث دلیل بر جواز توسّل به رسول خدا (ص) است با این اعتقاد که فاعل فقط خدای متعال است که به هر که بخواهد حاجت و نعمت میدهد و هرچه او بخواهد میشود و هرچه نخواهد نمیشود.
صدور این فتوا درباره یکی از جنجالی ترین مسائل اعتقادی میان مذاهب اسلامی و بطور مشخص شیعه و اهل سنت را باید گام مهمی توسط اَلأَزهَر از بزرگترین مراکز تعلیمات اسلامی جهان اهل سنت دانست.رشد وَهّابیّت در جهان اسلام در طول یک قرن اخیر و سرمایه گذاریهای هنگفت برای ترویج و توسعه آن برخی از فروع اعتقادی و فقهی مذاهب اسلامی را به محور اختلاف و تفرقه تبدیل ساخت. حرکت سَلَفی و وَهّابی با ادعای جذّاب تمسّک به توحیدِ ناب و رفع شرک در عقاید مسلمین در کشورها و جوامع مختلف اسلامی توسعه یافت تا آنجا که نهایتا تبدیل به جنبشی برای تکفیر خود مسلمانان اهل سنت و قتل و کشتار آنان به اتهام شرک شد. اما مراکز میانه رو دینی در جهان اسلام که این مسیر را تهدیدی برای هویّت و اصالت خود میدیدند در طول چند سال اخیر تلاش زیادی برای مقابله با توسعه طلبیهای تفرقه افکنانه جریانهای وَهّابی و سَلَفی کردند. اَلأَزهَر مصر به عنوان یکی از قدیمی ترین مراکز دینی جهان اهل سنت در این زمینه فعالیتهای زیاد و متنوعی را سامان داد و تاکنون شخصیتها و علمای برجسته آن مواضع روشنی در برابر شبهه افکنی جریان تکفیری سَلَفِی وَهّابی اتخاذ کرده اند.
شیخ احمد کریمه استاد برجسته فقه اَلأَزهَر که به ایران نیز سفر داشته است اخیرا در نقد افکار اِبن تَیمِیّه در یکی از شبکههای تلویزیونی مصر گفت: ویژگیهای منفی اِبن تَیمِیّه بیشتر از ویژگیهای مُثبتش است. او کسی است که مردم مصر را تکفیر کرد و اَشاعِرَه و صوفیه را تکفیر کرد و علاوه بر این والدین پیامبر (ص) را نیز کافر دانست! و بدین ترتیب او کسی است که باب تکفیر را باز کرد و همین امر باعث و بانی خشونتها و خونریزیهای زیادی شد. شیخ کریمه تاکید کرد: اِبن تَیمِیَّه ، اَشاعِرَه را کافر میدانست و بنیانگذار مخالفت سَلَفِیهای وَهّابی با اَلأَزهَر بود و با 90 درصد مسلمانان جهان مخالف و دشمن بود و اگر سَلَفِیهای معاصر و مُحمَّد بن عَبدالوَهّاب نبودند، اندیشه اِبن تَیمِیَّه تا کنون مرده بود. وی ادامه داد: پیروان اِبن تَیمِیَّه او را شَیخُ الأِسلام میخوانند، اما در مقابل برخی او را شیخ ترور میدانند که گروههای تروریست و اِفراط گرا را با فتواهای خود تغذیه کرد و جنایتهای زیادی عَلَیهِ دین و انسانیّت با این فتواها رقم خورد.
این سخنان و مواضع و فتاوای صریح اَلأَزهَر درباره عقاید اسلامی رایج و مورد اتفاق مسلمین مانند توسّل ، امیدبخشِ بازگشت اعتدال و جرأت در میان اندیشمندان و فقهای مسلمان است.هجمه و هَیمَنه ی و فکری عربستان سعودی با پشتوانه مالی سنگین بر مراکز مختلف جهانِ اهل سنّت خصوصا در طول یک دهه اخیر بعضا آنان را از بازگویی حقیقت تاریخی جاری در باورهای اصیل مسلمین بازداشته بود و فتوای جدید اَلأَزهَر درباره توسّل میتواند آغازی برای رهایی از سیطره عربستان سعودی بر حوزههای دینی جهان اسلام باشد. / بهمن دهستانی- خبرگزاری رَضَوِی .
************************************
*** نقد
«یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ وَ الْأَبصارِ، یا مُدَبِّرَ اللَّیلِ وَ النَّهارِ ، یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوالِ ، حَوِّلْ حالَنا اِلَی أَحْسَنِ الْحالِ» .
خدایا! ما را در این سال نو از این حالی که داریم عوض کن. ما گرفتار هواهای نفسانی هستیم و تو میدانی، و تو میتوانی ما را نجات بدهی.
تمام مقاصد انبیا ، برگشتش به یک کلمه است و آن «مَعرِفَةُاللّه» [است] . . و ما از خدا میخواهیم که قلوب ما را تغییر دهد. ما بفهمیم که برای چی در این دنیا آمدیم و باید چه بکنیم و چه جور برویم از این دنیا . یک مرگ حیوانی نباشد . یک نحوی نباشد که ما انبار کنیم معاصی را ، در آنجا [خدای ناکرده] روسیاه باشیم . خداوند تأیید کند ما را و همه را تأیید کند که همه ما آدم بشویم . اسلام آمده است که آدم درست کند . همه انبیا برای این معنا آمدند که این انسان را به آن چیزی که در باطن ذاتش هست و آن فطرت الهی است که توجه به خداست ، همه چیز مربوط به اوست ما را یک اندکی معرفت عنایت کند که این را بفهمیم . بفهمیم که خودمان چی هستیم و دنیا چی است ، نسبت به حق تعالی چه وضعی دارد .
امام خمینی «ره»
امام خمینی «ره»
https://www.jamaran.news/%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85/%D8%B5%D8%AD%DB%8C%D9%81%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C/3659-%D9%85%D9%82%D8%B5%D8%AF-%D8%A7%D9%86%D8%A8%DB%8C%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DA%AF%D8%B4%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D9%84+پایگاه اطلاع رسانی جماران
****علامه مصباح یزدی مطهری زمان+پیام تسلیت آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه +http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=116 . +کلیک کنید .
جناب مستطاب حجت الاسلام ناصر شيري کرمانشاهي«سرپرست اداره تبليغات اسلامي کامياران کردستان» از رفقاي استاد سيد اصغر سعادت ميرقديم لاهيجي
(تصوير مربوط به تاريخ 8 آذر 1400 است - اين عکس در عصر روز دوشنبه«8آذر1400» نزديکي هاي غروب گرفته شد -جنب مجتمع شهيد مفتح و کنار پياده رو -در شهرک پرديسان قم)
* عکّاس : استاد سيد اصغر سعادت ميرقديم لاهيجي
**********************************
https://kurdistan.iqna.ir/fa/news/37556/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86-%D8%AA%D8%AC%D9%84%DB%8C-%D9%88%D8%AD%D8%AF%D8%AA-%D9%88-%D9%87%D9%85%D8%A8%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C .+خبر گزاري بين المللي قرآن
درباره این سایت